سحر خنده کرد و سپیده رمید / مرا رهنمود شد به نور امید
تو این جان عاشق به من داده ای
هرگز دری نبوده که وا کرده باشم و پشتش امیدوار نباشم به دیدنت
اسم تو را نشد که صدا کرده باشم و ساکت نه ایستم به هوای شنیدنت
این تابلو تمام شد اما نمیشود پا پس کشید و دست کشید از کشیدنت
من دارم انتظار تو را میکشم هنوز، با پر شکسته های به جا مانده از پریدنت
یک مشت پر اشاره تلخی به زندگیست
گاهی سفر اشاره تلخی به زندگیست
چشمان باز بر در بسته نگاه کن
یک کشتی به ماسه نشسته نگاه کن
دنیا پر از خطوط کنار هم است و ما... هر چند کی دلش نشکسته نگاه کن