متن خوانی آقای سهیل محزون

نون بربری دونه ای یه تومن بود


سر ظهر که می شد، مامان یه کاسه روحی، دوتا سکه یه تومنی و یه پنچ هزاری می داد دستمون


و می فرستادمون تا از نونوایی سر کوچه دو تا نون و از ماست بندی سر چار راه یه کاسه ماست بگیریم


سفارش میکرد که انگشت توی ماست نزنیم


گاهی هم دو هزار به خودمون میداد واسه خریدن هله هوله


اما اتفاقی که می افتاد این بود که ما یکی و نصفی نون میخریدیم


و با پنج هزار پولی که از این راه به دستمون می اومد


از بغالی آقا کد خدایی خرما میگرفتیم و همون جور سلانه سلانه به طرف خونه میرفتیم


خرما رو میذاشتیم لای نون و میزدیم تو کاسه ماست


و تا برسیم دم در کاسه ماست نصف بود و یه دونه نون هم بیشتر دستمون نبود


اون وقت مامان شروع میکرد به غر زدن به ماست بند دزد سر چار راه


و نفرین کردن به شکم کارد خورده ما


که یه نون رو خالی خالی خوردیم تازه ناهار هم می خوایم


این روند هر چند روز یه بار تکرار میشد


و ما عین خیالمون هم نبود که با پس گردنی مجبور بودیم دوباره برگردیم نونوایی و یه نون دیگه بخریم

والسلام...

http://0up.ir/up10/guest/Untitled_85e5d.png