متن خوانی آقای رامتین خداپناهی

هر کسی برای خودش یک صندوقچه خاطرات دارد...


صندوقچه ای در دلش که یاد روز های خاص را درونش پنهان کرده و کنار گذاشته


اما گاهی وقت ها... کسی، جایی، ناخواسته پایش به آن می خورد


و نظم و ترتیب خاطرات دوری که درونش چیده بودی را به هم می ریزد


چیز هایی که گاهی بهونه ای هم برای مرورشان نداشتی...


درست در زمانی که انتظارش را نداری و حتی خودت را هم فراموش کرده ای در


سایه اتفاق های روز مره زندگی


سخت تر از همه این است که کاری از دستت بر نمی آید


تمامشان خاک گرفته و پر درد هزار قصه در گوشت می خوانند


دلت آشوب شده و فقط باید نگاه کنی و آشفتگی را با تمام وجودت دوباره احساس کنی


و تو دیگر حوصله جمع و جور کردنشان را هم نداری


باید دوباره خیابان هایی را بروی که سال هاست از آن عبور نکرده ای


شعر هایی را بخوانی که مدت هاست از خاطر برده ای


و جایی بین ای کاش ها و دلتنگی ها سرگرم بمانی


کاش می شد همان دستی که اتاق کودکی هایم را مرتب می کرد دوباره به کمکم می آمد


و این بار این دلتنگی های به هم ریخته را سر و سامان می داد



0DZwG


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد