اتفاق ها برای افتادن به فصل ها گره میخورند
درست مثل لباس ها که در رابطه با روز ها، ساعت ها و عمر ها در نوسان اند
حادثه های پاییز در تابستان رخ نمی دهند،
واتفاق های بهاری زمین تا آسمان با اتفاق های زمستان فرق دارند
برگ اتفاق پاییز است،
باران برای بهار میبارد و آفتاب به نام تابستان است که میدرخشد
مثل یک کمد پر از لباس های گرم،
زندگی پر است از اتفاق هایی که کنار گذاشته شدند
تا یک روز سرد زمستانی بیفتند.
انگار کادر صحنه یکتای هنرمندی ما طوری تنظیم شده باشد
که چه بخواهی چه نخواهی یک شب مجبور باشی
رد پایی که دور میشوند را روی برف هایی که کف کوچه نقطه چین شده اند،
دنبال کنی... اصلا انگار زمستان را برای همین آفریده اند،
برای کشف قاب هایی که تصویر درون آن هارا بشود قاب گرفت
ومدت ها به دیوار خاطره ها میخ کرد...
زمستان می آید تا جای نامرئی قدم هایی که تمام سال
روی تن کوچه سنگینی می کرده اند را به ما نشان بدهند
می آید تا خطوط درهم چرخ تمام اتوبوس های شهر
دقیقه ها تا ایستگاه ها بدوند...
برف اتفاق سرد زمستان است که دانه دانه می افتد و می افتد و می افتد.
زمستان فصل افتادن اتفاق های مهم زندگی ست :)