دلگیر نیستم اما دلتنگت نمی شوم...
حتی دیگر به خوابت سرک نمی کشم
سلام میکنم... لبخند می زنم حتی گاهی منتظرت می مانم
اما دیگر هرگز دلتنگت نمی شوم
وقتی دلتنگی ام نه بهایی دارد و نه بهانه ای می شود که به یاد بیاوری کسی این حوالی خواب تو را می دید
شاید کنار این روز های بی اتفاق می شد برای بی قراری های گاه گاه من شانه ای باشی که نبودی
شاید اگر منه بی حوصله کمی صبور تر بودم
اگر تو باز هم سراغم را از جاده و باران و آسمان می گرفتی
اگر دیروز تا همیشه ادامه داشت و اینقدر زود به پایان نمی رسید
حالا برای همه چیز دنبال دلیل می گردم
برای آمدن...رفتن...خواب دیدن برای دلتنگی بی دلیل که آن روز ها دچارش بودم
برای تو که آن همه اشتیاق را ارزان فروختی