ماجرای ما از نگاه تو شروع می شود
همان جا که به آسمان خیره می شوی و منتظر می مانی تا شاید...شاید برف ببارد
من نگاهت می کنم و سیر نمی شوم از این بلا تکلیفی که دچارش شده ای
تو باز هم مرددی و می ترسی که مبادا کسی راز ما را بفهمد
اما پا سست نمی کنی و می آیی
به من که رسیدی بیش تر از همیشه مکث کن وقتی برایت قصه می گویم
سکوت کن...گوش کن...و فقط دعا کن که برف ببارد
اگر برف ببارد بهانه ای داریم برای قدم زدن روی اندوه سپیدی که مثل تو بی قرار است و دم نمی زند
زیر بارش برف ... اگر بارید گاهی هم نگاهت را از من بگیر...بگذار کشفت کنم
کشف تو سر آغاز ماجرایی ست که از نگاهت آغاز می شود
همان جا که به آسمان خیره می شوی...
منتظر می مانی تا شاید ...شاید برف ببارد